جدول جو
جدول جو

معنی خدای وردی - جستجوی لغت در جدول جو

خدای وردی
(خُ وِ)
ابن قاسم افشار از ترکان ایل افشار مقیم قلعه دمدم به آذربایجان غربی بود. وی با آنکه از خاندانی برخاست که افراد آن خاندان را با علم سر و کاری نبود و نه قبل ونه بعد او نیز از آن خانواده اهل فضلی برنخاست، ولی او مردی عالم و فاضل و صالح بود و بشاگردی مولی ̍ عبدالله تستری مدتی وقت گذراند و از همدرسان سیدامیر مصطفی تفریشی صاحب نقد الرجال بود. از جملۀ کتب او کتاب ’زبده الرجال’ در علم رجال است که بسیار شبیه به کتاب ’اکلیل المنهج’ مولانا محمدجعفر بن محمد طاهر خراسانی ساکن به اصفهان است. (از روضات الجنات ص 265)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ)
توقچی مغول. وی یکی از سرداران ظهیرالدین محمد بابر پادشاه گورکانی است. چون وضع بابر بخطر افتاد، وی امیر قاسم قوچین را بتاشکند روانه کرد تا سلطان محمودخان را آماده به همدستی و کمک محمد بابر کند. سلطان محمودخان موافقت کرد و بین او و بابر در آهنگران اتفاق ملاقات افتاد. در این بین، مخالفان در اخسی اجتماع کردند و بظاهر سر به اطاعت گذاردند. کلمات ظاهرفریب آنها در سلطان محمودخان مؤثر افتاد و او که اگر یک منزل بطرف اخسی می رفت، فتح نصیبش می شد. روی از اخسی برگرداند و بر اثر آن، گروه کثیری از او روی برگرداندند و گروهی دیگر نیز با بابر بسوی خجند روی آوردند که یکی از آنها خدای بردی توقچی مغول بود. وی در جنگی که بین خان شیبانی رئیس اوزبکان با سلطان محمد بابر اتفاق افتاد در ضمن محاربه شربت شهادت چشید. رجوع به حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ص 261 و 289 شود
لغت نامه دهخدا
(خُ وِ)
نامی است از نامهای مردان. (یادداشت بخط مؤلف). علم است برای نامیدن مردان. چون: خداوردی خان رفت
لغت نامه دهخدا